ای نام تو حلاوت جان و زبان ما ،
شیرین بود ز لذت شکرت دهان ما
واماندگان جاده دشت ضلالتیم ،
ای رهنما ، هدایتی بر کاروان ما
از آبیار فیض خود سیراب گر کنی ،
پژمردگی ثمر دهد در بوستان ما
از نوبهار مرحمت ابر نوال را
فرما ، که تا خزان برد از گلستان ما
روز زبان گرفتن حیرت نمایی ام ،
بکشا زبان ز رحمت و کن ترجمان ما
تا کی به تیرگی دل زنگآشنای من ،
ای شستشو ، طهارتی اندر جنان ما
ز ین فتنهجا نشانه تیر بلا شدیم ،
خود گو ، کجاست بلده دارالامان ما ؟
پوشیده نیست پیش تو اسرار کائنات ،
آیینه ایست پرده عیب نهان ما
ما خود جهول و سرخط اوصاف ما ظلوم ،
فضلت اگر نه نیست ، چه سود امتحان ما
حاجی شکستهمحمل بیدای کوی توست ،
شاید بگویی : بنده ما ، ناتوان ما