کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سحر چون بدین بختی گرم ساز
    درخشنده خورشد عماری طراز
    به فرمان شاهنشه رهنمون
    نهادند هودج به پشت هیون
    چو از ساربانان حدی گشت راست
    محمد سراسیمه ازجای خاست
    بزد دست و جامه به تن بر درید
    خروشان به نزد برادر دوید
    به رخ بر – ز جزع تر انگیخت در
    نگه داشت بر کف مهار شتر
    به شه گفت کای زنده جانم ز تو
    سرور و شکیب و توانم زتو
    به درگاهت از ناقه بانگ درای
    شنیدم مرا دل برآمد ز جای
    پریشان دل و مویه ساز آمدم
    به سوی تو با صد نیاز آمدم
    مگر زین سفر باز دارم تو را
    ویا درقدم جان سپارم تو را
    مکن دستم ازدامن خویش دور
    مبر از تنم جان و ازدیده نور
    بدو شاه گفتا: که ای نامور
    مرا یادگار از گرامی پدر
    چو رفتی بدیدم به خواب اندرا
    شبانگاه دیدار پیغمبرا
    مرا گفت: بشتاب وایدر بپای
    به آنجا که فرمودت ایزد گرای
    زمان رحیلت فراز آمده است
    به روی تو ما را نیاز آمده است
    من اینک به امر وی از این دیار
    روانم تو بر جا بمان بردبار
    محمد به ایوان ز درگاه شاه
    خرامید ناچار با اشک و آه

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha