کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای داده نخل قد تو بر، ماه و آفتاب
    و افگند سایه خد تو بر ماه و آفتاب
    بویی چو بوی تو، نه مگر مشک و غالیه؛
    رویی چو روی تو، نه، مگر ماه و آفتاب!
    مالد بخاک راه تو رو، عنبر و عبیر
    ساید بنقش پای تو سر ماه و آفتاب
    تا بر دمید اختر حسنت، نمی کنند
    بر آفتاب و ماه نظر ماه و آفتاب
    در گلشنی، که چهره ی خود شویی از عرق؛
    گردد همه حباب شمر، ماه وآفتاب
    آویخته بپایت و، بنهاده بر سرت؛
    خلخال سیم و، افسر زر ماه و آفتاب
    جز آفتاب و ماه، نخواندی کسی تو را
    بودی اگر میان بشر ماه و آفتاب
    سوزنده اخگری است، ز کانون دل رخت؛
    کان را بود شعاع و شرر ماه و آفتاب
    بینند اگر رخ تو، دگر برنیاورند؛
    سر از دریچه شام و سحر ماه و آفتاب
    روشن تر از مه است رخت ای پسر مگر
    مادر بود تو را و پدر ماه و آفتاب
    جایی که روشن است چراغ رخت، شوند
    پروانه وار سوخته پر، ماه و آفتاب
    نخل قد تو، نخله ی طور است و؛ باشدش
    برگ اختر یمانی و بر ماه و آفتاب
    قدت نهال گلشن حسن و، از آن نهال
    برگی دو رسته تازه و تر ماه و آفتاب
    گیرند تا سراغ ز کویت، چه شب چه روز
    بگذشته عمرشان بسفر ماه و آفتاب
    بازآ که بی تو شب زد و دور از تو روز کرد
    خارم بدیده، خون بجگر ماه و آفتاب!
    آسوده خاطری تو و، غافل که داردم
    شب ز اشک و روز ز آه خطر ماه و آفتاب
    تو خود کشیده تیغ جفاکاری و تورا
    افکنده پیش تیغ، سپر؛ ماه و آفتاب
    من خود، دو دیده دوخته ز امید بر دری
    کان را سزد دو حلقه ی در ماه و آفتاب
    عالی در سپهر هنر، میرزا نصیر؛
    کش بهر سجده بسته کمر ماه و آفتاب
    آن فیلسوف عهد، که از رای روشنش؛
    کردند اقتباس هنر، ماه و آفتاب
    لقمان روزگار که دیدند از آسمان
    اندر زمین مسیح دگر ماه و آفتاب
    دانا مهندسی، که هم از شمع رای او
    شد در سپهر راه سپر ماه و آفتاب
    با آفتاب و ماه، کند روی و ر ای او؛
    کرد آنچه با گیاه و حجر ماه و آفتاب
    نخلی که زیر سایه ی او پرورش نیافت
    مشکل رساندش بثمر ماه و آفتاب
    سنگی که از عنایت او تربیت ندید
    او را نکرد لعل و گهر ماه و آفتاب
    نتواند از حذاقت او روز و شب رساند
    بر صرع و بر جذام، ضرر ماه و آفتاب
    یکدم چو خشک ماندش ابر قلم مدام
    مانند، باد و دیده ی تر ماه و آفتاب
    ز ابر مطیر، خامه چو گردد رقم نگار؛
    بارد همی بجای مطر ماه و آفتاب
    نبود نبی و از قلمش بیند آنچه دید
    از رد شمس و شق قمر ماه و آفتاب
    خلقش شنو، دگر مشنو باغ و بوستان؛
    رویش نگر، دگر منگر ماه و آفتاب
    ای مهر پروری، که ز ماهیت تو یافت
    نور جبین، ضیاء بصر ماه و آفتاب
    خواندند اهل نظم به کاشان ز انوری
    غرا قصیده یی بنظر ماه و آفتاب
    شد ماه و آفتاب، ز هر بیت آن عیان
    روشن هزار دیده ز هر ماه و آفتاب
    هر شعر آن بکسوت شعری ز روشنی
    هر مصرعیش کرده ببر ماه و آفتاب
    من نیز خواستم که صفات تو بشمرم
    تا نشمرد ستاه شمر ماه و آفتاب
    از دانش و شکفتگی و عزم و حزم و خلق
    در روی و رایت ای بگهر ماه و آفتاب
    گردد خجل عطارد و هم زهره و زحل
    مریخ و مشتری و دگر ماه و آفتاب
    من قابل قصیده نگاری نیم، چه شد
    اوراق دفترم شد اگر ماه و آفتاب؟
    خاصه قصیده یی که حریف انوری بود
    وز انوریش داده خبر ماه وآفتاب
    لکن، ز قابلیت ممدوح قابلم
    وز طبع روشنم بحذر ماه و آفتاب!
    پرداختم بیک شب و یک روز چند بیت
    کافشانمت براهگذار ماه و آفتاب
    کردم چو قصد کوی تو، از مهر روی تو
    شد خضر راه من بسفر ماه و آفتاب
    آوردم این قصیده ره آورد و، در رهم
    افشانده سیم و ریخته زر ماه و آفتاب
    تا بر فلک شوند عیان آفتاب و ماه
    تا بر زمین کنند اثر ماه و آفتاب
    از بهر دوستانت بفیروزه گون قدح
    ریزند صبح شیر و شکر ماه و آفتاب
    از دست دشمنانت در آغاز ماه عمر
    گیرند شام، تیغ و سپر؛ ماه و آفتاب
    بر جان دوستانت رسانند و دشمنانت
    هر صبح و شام نفع و ضرر ماه و آفتاب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha