بنام فروزندهٔ ماه و مهر
فرازندهٔ بارگاه سپهر
ازو گشته در کار خود اوستاد
اگر آب و آتش اگر خاک و باد
به لطفش همه راست چشم امید
اگر سرخ و زرد ار سیاه و سفید
همه راست بر فیض عامش نظر
اگر کوه و دشت است اگر بحر و بر
سری نیست خالی ز اسرار او
دلی کو که نبود طلبکار او
به او ملتجی گر شقی ور سعید
نگشته کسی از درش ناامید
ز ابر عطایش به بارندگی
زمین را رسد مایهٔ زندگی
به فرمانش از ماه و مهر برین
بود ابلق روز و شب زیر زین
مر او راست از مطبخ فضل وجود
شرار انجم و دود چرخ کبود
فلم را ز انجم که هر سو بریخت
ز بس ذکر او تار سبحه گسیخت
ازو گشته در عودسوز سپهر
فروزان همی اخگر ماه و مهر
ز شاخ زبانها تذرو سروش
به بال نفس زو پرد تا به گوش
ز قهرش بود مهر در تاب و تب
ز رنگی به رنگی رود روز و شب
فلک با وجود اینهمه سوکتش
حبابیست از لجهٔ قدرتش
همه را بود چشم یاری ازو
همه راست امیدواری ازو
ز الطاف بیحد بحال عبید
شفاعتگری چون نبی آفرید