کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زهی شاه فلک قدر جوان بخت
    وجودش زیب ملک و زینت تخت
    فروغ صبح اقبال و جوانی
    چراغ دودهٔ صاحب قرانی
    تهی دستند بحر و کان ز جودش
    قوی پشت است اقبال از وجودش
    به بزم شاه کان عرش اشتباه است
    فلک فانوس شمع مهر و ماه است
    به رفعت بارگاهش آسمان قدر
    پرکاهی به راهش کهکشان قدر
    زشمشیر بهادر شاه غازی
    بود شیر فلک در چاره سازی
    گرفت آفاق را از زور بازو
    به خورشید است تیغش هم ترازو
    ز رشک تیغ مهر اندر تب و تاب
    محیط عالمی یک قطرهٔ آب
    بود از هیبت آن دشمن افکن
    همیشه برق در کار رمیدن
    چو از ملک دکن شد جلوه پیرا
    سوی هندوستان آن مسند آرا
    به هند افشرد عزمش پای تمکین
    چو بو در نافهٔ آهوی مشکین
    ز فیض مقدمش شد هند معمور
    به رنگ مردمان دیده از نور
    چو تاریخ ورود موکب شاه
    ضمیرم جست از عقل دل آگاه
    خرد مستانه در تقریر آمد
    بگفتا شاه کشور گیر آمد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha