کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سگی پای صحرانشینی گزید

    به خشمی که زهرش ز دندان چکید

    شب از درد بیچاره خوابش نبرد

    به خیل اندرش دختری بود خرد

    پدر را جفا کرد و تندی نمود

    که آخر تو را نیز دندان نبود؟

    پس از گریه مرد پراکنده روز

    بخندید کای بابک دلفروز

    مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش

    دریغ آمدم کام و دندان خویش

    محال است اگر تیغ بر سر خورم

    که دندان به پای سگ اندر برم

    توان کرد با ناکسان بد رگی

    ولیکن نیاید ز مردم سگی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha