کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ساقی از آن جوهر آرام سوز
    کافکند اندر سر آرام سوز
    آتش دل خاسته فریاد رس
    هم ز تو دل خواسته فریاد رس
    داد کزین ساقی دروان ما
    درد شد از باقی دور آن ما
    با همه او را شکر آبی بود
    با شه کوثر مگر آبی بود
    گرسگ شاهی گسل از همرهان
    بر درشاه آی و دل از هم رهان
    بنده شه را غم و در دست هیچ
    صاحب صد عالم و در دست هیچ
    در پی کامی هم ازان خاندان
    این شه غازی هم ازان خانه دان
    شاه دل آزاده فرخنده زاد
    کز دل او آیت فرخنده زاد
    سایه حق اختر خورشید تاب
    خورده از او گوهر خورشید تاب
    خطبه اثنا عشر انداخت طرح
    سکه باطل همه او ساخت طرح
    پاک شد امروز از آنها دیار
    گمشده گو: روی سو آن هادی آر
    خطبه اش آتش زده در خسروان
    سکه او بر گل و برخس روان
    در طرب از صحبت و یاریست خوب
    با همه از حکمت و یاریست خوب
    ایشه فرخنده فرخ سرشت
    کت شرف ایزد همه بر رخ سرشت
    پیش و پس اسم تو ز اسم علی است
    صومعه جسم تو رسم علی است
    ملکت دین کشور بنیاد تو
    قصه عدل از سر و بن یاد تو
    حکم تو بر فتنه و شر عادل است
    شاهی و در حکم تو شر عادل است
    خاطر موی ز تو بیشک نخست
    رشته عدل و رگ دین یک نخست
    چون ستم آیین تو ایشاه نیست
    در دل بیگانه و خویش آه نیست
    تیر تو گر بر دل چرخ آمدی
    کی دل او مایل چرخ آمدی
    زهره گردون شدی از سهم تو
    کاسه پر خون شدی از سهم تو
    تیغ خود از سهم تو بستی غلاف
    گر چه برافراخته بس تیغ لاف
    چوبه تیری که تو پرتابیش
    میل وش از شعله پرتابیش
    ز آتش خشمت رود آن میل میل
    دیده بد را کشد آن میل میل
    گر سپه آرد عدوی غصه کاه
    برقی و آن پیش تو القصه کاه
    تیغ تو افروخته آنگاه چو برق
    آتش تو سوخته آنکه چو برق
    میل تو چون صید شد ایشاه باز
    باز تو از قید شد ایشاه باز
    صیدگه از تیر تو شد بیشه زار
    شیر در آن معرکه ز اندیشه زار
    تیر ازین نیم و از آن نیم گز
    نامده جا خالی از آن نیم گز
    بیشه شد آن دشت و در آنجا نماند
    ریشه یی از دشت در آنجا نماند
    دوخته برهم گز صفدر کلنگ
    ورنه که آموخته صف در کلنگ
    بسکه تو رویین تن و شیر افکنی
    از همه رو بین تن شیر افکنی
    پشته یی از تیغ تو شد آشکار
    لاشه شیران شده شه را شکار
    من که چو اهلی سگی از این درم
    جامه جان عدو از کین درم
    تا بود از جان رگی و تازیم
    هستم ازین در سگی و تازیم
    رو سگ این در شو و بین آستان
    کز همه رو دیده بیناست آن
    تا بود این گلشن فیروزه رنگ
    یافته زان خرمن فیروزه رنگ
    گلشن عمرت بر دل خورده باد
    خرمن عمر عدویت برده باد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha