کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خوش آنکس را که چون شمع دلاویز
    زبانی در دهانست آتش انگیز
    نه چون باد خنک هرگه نفس راند
    چراغ شوق صاحب درد بنشاند
    نصیحتگو چو خود بی درد باشد
    هر آن پندی که گوید سرد باشد
    چو شمعش پند او بر دل سبک بود
    دم او بر دل گرمش خنک بود
    ز پند سرد او بودی مشوش
    تو گفتی میزدی آبی بر آتش
    بدو گفتا که نبود هیچ دردت
    از آن یخ بارد از گفتار سردت
    تو ای فرسوده، سوز دل چه دانی
    که دایم همنفس با مردگانی
    فسون بر من مدم چندین فسردن
    که خواهم از دم سرد تو مردن
    اگر بودی خنک باد دل آزار
    خنک تر بوده یی از وی تو بسیار
    ترا بس از سفیدی این اشارت
    که کم باشد سفیدان را حرارت
    بآزادی مده از عشق پندم
    که من در آتش دل پای بندم
    ز داغ دل کی آسایش پذیرم
    مگر آسایدم دل چون بمیرم
    کسی کش همچو من آتش بجان است
    بدو مردن حیات جاودان است
    ازین آتش که عشقم در دل افروخت
    به هر حالی که باشد بایدم سوخت
    چو نتوانی رهاند از آتشم تن
    مرا در آتش دیگر میفکن
    گرفتم کز وفایی پند گویم
    خنک گردی نگویی چند گویم
    چنین کاین آتشم در دل بلندست
    بر او آب سخن کی سودمند است
    به هر جاییکه آتش کارگر گشت
    کسی آبش چو زد خود تیز تر گشت
    چو میسوزد ز سر تا پا وجودم
    ندارد مرهم کافور سودم
    تو خود آن نیستی کز غمگساری
    نمایی گرمیی با من بیاری
    مگر کاین کارم از عنبر گشاید
    که این بوی وفا از عنبر آید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha