ای دل انصاف ده که چون نبود
دور از جور خویش شرمنده
کز پی هم ز گلشن سادات
سه همایون درخت افکنده
اول آن نونهال گلشن جان
که شدی مرده از دمش زنده
گل باغ صفا صفیالدین
که رخش بر سمن زدی خنده
پس ضیای زمان و شمس زمین
آن دو نخل بلند و زیبنده
که شد اسباب عیش خرد و بزرگ
از غم فوتشان پراکنده
چون به آئین جد و باب شدند
جنت آرا به ذات فرخنده
تا دو تاریخ آشکار شود
این دو مصراع سزد از بنده
دور از بوستان مصطفوی
یک نهال و دو نخل افکنده