عید خوبان را چون روی خویش آراسته است
راست پنداری ز رویش عید عیدی خواسته است
گر جمال عید، عالم را بیاراید رواست
عید را باری جمال روی او آراسته است
خاک راه از بوی زلفش پر نسیم عنبر است
چشم خلق از نور رویش برمه ناکاسته است
فتنه ای از حسن او در تعبیه ره یافته است
نوحه ای از عشق او از عید گه برخاسته است
سرو و باغ و باغبان از قامت او طیره اند
گویی او را باغبان مجددین پیراسته است
سید مشرق که از بخشیده و انعام اوست
هر چه اندر مشرق و مغرب نعیم و خواسته است