سپهر نیکویی را مهر و ماهی
جهان بدخوبی را سال و ماهی
چنین در نیکویی تا کی فزایی
چرا از بدخویی لختی نکاهی
نه بی وصل تو روزم را سپیدی است
نه بی هجرت گلیمم را سیاهی
دو لب داری که بردند از حلاوت
به یک بوسه ز حال من تباهی
تو را جویم که سرو با قبایی
تو را خواهم که ماه با کلاهی
چو خواهان توام دیگر چه جویی
چو جویان توام دیگر چه خواهی
همی نام ملاحت بر تو زیبد
چو بر خوارزمشه خوارزمشاهی
علاءالدین شه فرخنده اتسز
که نام اوست از مه تا به ماهی