آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان
صبح نخستین نمود روی به نظارگان
که به کتف برفکند چادر بازارگان
روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان
*****
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین
*****
میزدگانیم ما، در دل ما غم بود
چارهٔ ما بامداد رطل دمادم بود
راحت کژدم زده، کشتهٔ کژدم بود
می زده را هم به می دارو و مرهم بود
*****
هر که صبوحی کند با دل خرم بود
با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین
*****
ای پسر میگسار، نوش لب و نوش گوی
فتنه به چشم و به خشم فتنه به روی و به موی
ما سیکی خوارنیک، تازه رخ و صلحجوی
تو سیکی خواربد، جنگ کن و ترشروی
*****
پیش من آور نبید در قدح مشکبوی
تازه چو آب گلاب، پاک چو ماء معین
*****
در همه وقتی صبوح خوش بودی ابتدی
بهتر و خوشتر بود وقت گل بسدی
خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی
در شده آب کبود در زره داودی
*****
آمده در نعت باغ عنصری و عسجدی
و آمده اندر شراب آن صنم نازنین
*****
بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب
نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب
میزدگان را گلاب باشد قطرهٔ شراب
باشد بوی بخور، بوی بخار کباب
*****
آخته چنگ و چلب، ساخته چنگ و رباب
دیده به شکر لبان، گوش به شکر توین
*****
خوشا وقت صبوح، خوشا می خوردنا
روی نشسته هنوز، دست به می بردنا
مطرب سرمست را با رهش آوردنا
وز کدوی بربطی باده فرو کردنا
*****
گردان در پیش روی بابزن و گردنا
ساغرت اندر یسار، شاهدت اندر یمین
*****
کرده گلو پر ز باد قمری سنجابپوش
کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش
بلبلکان با نشاط، قمریکان با خروش
در دهن لاله مشک، در دهن نحل نوش
*****
سوسن کافور بوی، گلبن گوهر فروش
وز مه اردیبهشت کرده بهشت برین
*****
شاخ سمن بر گلو بسته بود مخنقه
شاخ گل اندر میان بسته بود منطقه
ابر سیه را شمال کرده بود بدرقه
بدرقهٔ رایگان بی طمع و مخرقه
*****
باد سحرگاهیان کرده بود تفرقه
خرمن در و عقیق بر همه روی زمین
*****
چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته
زاغ سیه پر و بال غالیه آمیخته
ابر بهاری ز دور اسب برانگیخته
وز سم اسبش به راه لؤلؤ تر ریخته
*****
در دهن لاله باد، ریخته و بیخته
بیخته مشک سیاه، ریخته در ثمین
*****
سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار
مرغ نهاد آشیانبر سر شاخ چنار
چون سپر خیزران بر سر مرد سوار
*****
گشت نگارین تذرو پنهان در کشتزار
همچو عروسی غریق در بن دریای چین
*****
وقت سحرگه کلنگ تعبیهای ساختهست
وز لب دریای هند تا خزران تاختهست
میغ سیه بر قفاش تیغ برون آختهست
طبل فرو کوفتهست، خشت بینداختهست
*****
ماه نو منخسف در گلوی فاختهست
طوطیکان با نوا، قمریکان با انین
*****
گویی بط سپید جامه به صابون زدهست
کبک دری ساقها در قدح خون زدهست
بر گلتر عندلیب گنج فریدون زدهست
لشکر چین در بهار بر که و هامون زدهست
*****
لاله سوی جویبار لشکر بیرون زدهست
خیمهٔ او سبزگون، خرگه او آتشین
*****
از دم طاووس نر ماهی سربر زدهست
دستگکی موردتر، گویی برپر زدهست
شانگکی ز آبنوس هدهد بر سرزدهست
بر دو بناگوش کبک غالیهٔ تر زدهست
*****
قمریک طوقدار گویی سر در زدهست
در شبه گون خاتمی، حلقهٔ او بینگین
*****
باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمدهست
کم سخن عندلیب دوش به گوش آمدهست
از شغب خردما لاله به هوش آمدهست
زیر به بانگ آمدهست بم به خروش آمدهست
*****
نسترن مشکبوی مشکفروش آمدهست
سیمش در گردنست، مشکش در آستین
*****
چون تو بگیری شراب مرغ سماعت کند
لاله سلامت کند، ژاله وداعت کند
از سمن و مشک و بید، باغ شراعت کند
وز گل سرخ و سپید شاخ صواعت کند
*****
شاخ گل مشکبوی زیر ذراعت کند
عنبرهای لطیف، گوهرهای گزین
*****
باد عبیر افکند در قدح و جام تو
ابر گهر گسترد در قدم و گام تو
یار سمنبر دهد بوسه بر اندام تو
مرغ روایت کند شعری بر نام تو
*****
خوبان نعره زنند بر دهن و کام تو
در لبشان سلسبیل در کفشان یاسمین