کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شاد باشید که جشن مهرگان آمد

    بانگ و آوای درای کاروان آمد

    کاروان مهرگان از خزران آمد

    یا ز اقصای بلاد چینستان آمد

    *****

    نه ازین آمد، بالله نه از آن آمد

    که ز فردوس برین وز آسمان آمد

    *****

    مهرگان آمد، در باز گشائیدش

    اندرآرید و تواضع بنمائیدش

    از غبار راه ایدر بزدائیدش

    بنشانید و به لب خرد بخائیدش

    *****

    خوب دارید و فراوان بستائیدش

    هر زمان خدمت لختی بفزائیدش

    *****

    خوب داریدش کز راه دراز آمد

    با دو صد کشی و با خوشی و ناز آمد

    سفری کردش و چون وعده فراز آمد

    با قدح رطل و قنینه به نماز آمد

    *****

    زان خجسته سفر این جشن چو باز آمد

    سخت خوب آمد و بسیار بساز آمد

    *****

    نگرید آبی وان رنگ رخ آبی

    گشته از گردش این چنبر دولابی

    رخ او چون رخ آن زاهد محرابی

    بر رخش بر، اثر سبلت سقلابی

    *****

    یا چنان زرد یکی جامعهٔ عتابی

    پر ز برخاسته زو، چون سر مرغابی

    *****

    وان ترنج ایدر چون دیبهٔ دیناری

    که بمالی و بمالند و بنگذاری

    زو به مقراض ارش نیمه دو برداری

    کیسه‌ای دوزی و درزش نپدید آری

    *****

    وانگه آن کیسه ز کافور بینباری

    در کشی سرش به ابریشم زنگاری

    *****

    نار مانند یکی سفر گک دیبا

    آستر دیبه زرد، ابرهٔ آن حمرا

    سفره پر مرجان، تو بر تو و تا بر تا

    دل هر مرجان چو لؤلؤکی لالا

    *****

    سر او بسته به پنهان ز درون عمدا

    سر ماسورگکی در سر او پیدا

    *****

    نگرید آن رز، وان پایک رزداران

    درهم افکنده چو ماران ز بر ماران

    دست در هم زده چون یاران در یاران

    پیچ در پیچ چنان زلفک عیاران

    *****

    برگهای رز چون پای خشنساران

    زرگون ایدون همچون رخ بیماران

    *****

    رزبان شد به سوی رز به سحرگاهان

    که دلش بود همیشه سوی رز خواهان

    بگشادش در با کبر شهنشاهان

    گفت بسم‌الله و اندر شد ناگاهان

    *****

    تاک رز را دید آبستن چون داهان

    شکمش خاسته همچون دم روباهان

    *****

    دست بر بر زد و بر سر زد و بر جبهت

    گفت بسیاری لاحول و لا قوت

    تاک رز را گفت: ای دختر بیدولت

    این شکم چیست، چو پشت و شکم خربت

    *****

    با که کردستی این صحبت و این عشرت؟

    بر تن خویش نبوده‌ست ترا حمیت

    *****

    من ترا هرگز با شوی ندادستم

    وز بداندیشی پایت نگشادستم

    هرگز انگشت به تو بر ننهادستم

    که من از مادر باحمیت زادستم

    *****

    به قضا حاجت پیش تو ستادستم

    وز حلیمی به تو اندر نفتادستم

    *****

    چون ترا دیدم از پیش بدین زاری

    کردم از پیش رزستانت دیواری

    بزدم بر سر دیوار تو من خاری

    کنجکی گرد تو همچون دهن غاری

    *****

    پس دری کردم از سنگ و درافزاری

    که بدو آهن هندی نکند کاری

    *****

    زدمت بر در یک قفل سپاهانی

    آنچنان قفل که من دانم و تو دانی

    چون شدم غایب از درت به لرزانی

    نیکمردی بنشاندم به نگهبانی

    *****

    با همه زیرکی و رندی و پردانی

    نخل این کار برآورد پشیمانی

    *****

    گفتم ای زن که تو بهتر ز زنان باشی

    از نکوکاران و ز شرمگنان باشی

    پاکتن باشی و از پاکتنان باشی

    هر چه من گفتم «ارجو» که چنان باشی

    *****

    شوی ناکرده چو حوران جنان باشی

    نه چنان پیرزنان و کهنان باشی

    *****

    من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی

    روزبه بودی چون روز بتر گشتی؟

    گهرت بد بد با سوی گهر گشتی

    همچنان مادر خود بارآور گشتی

    *****

    دختری بودی، بر بام و به در گشتی

    تا چنین با شکمی بر چو سپر گشتی

    *****

    راست بر گوی که در تو شده‌ام عاجز

    به کدامین ره بیرون شده‌ای زین دز

    راست گویند زنان را نگوارد عز

    بر نیاید کس با مکر زنان هرگز

    *****

    بر هوا رفتی چون عیسی بی‌معجز

    یا چو قارون به زمین، وین نبود جایز

    *****

    تاک رز گفتا: از من چه همی‌پرسی

    کافری کافر، ز ایزد نه همی‌ترسی

    به حق کرسی و حق آیت‌الکرسی

    که نخسبیده شبی در بر من نفسی

    *****

    هستم آبستن، لیکن ز چنان جنسی

    که نه اویستی جنی و نه خود انسی

    *****

    نه ستم رفته به من زو و نه تلبیسی

    که مرا رشته نتاند تافت ابلیسی

    جبرئیل آمد روح همه تقدیسی

    کردم آبستن، چون مریم بر عیسی

    *****

    بچه‌ای دارم در ناف چو برجیسی

    با رخ یوسف و بوی خوش بلقیسی

    *****

    اگرت باید، این بچه بزایم من

    وین نقاب از تن و رویش بگشایم من

    ور نبایدت به زادن نگرایم من

    همچنین باشم و نازاده بپایم من

    *****

    و گر استیزه کنی با تو برآیم من

    روز روشنت ستاره بنمایم من

    *****

    اگرم بکشی، برکشتن تو خندم

    من چو جرجیس تن خویش بپیوندم

    ور بدری شکم و بندم از بندم

    نرسد ذره‌ای آزار به فرزندم

    *****

    گر چه بکشی تو مرا، صابر و خرسندم

    که مرا زنده کند زود خداوندم

    *****

    او به رز گفت که ویحک چه فضول آری

    تو هنوز این هوس اندر سرخود داری

    بکشم منت، «لک الویل» بدان زاری

    که مسیحت بکند زنده به دشواری

    *****

    نه بسنده‌ست مر این جرم و گنهکاری

    که مرا باز همی ساده دل انگاری

    *****

    جست از جایگه آنگاه چو خناسی

    هوس اندر سر و اندر دل وسواسی

    سوی او جست، چو تیری سوی برجاسی

    با یکی داسی، مانندهٔ الماسی

    *****

    حلق بگرفتش مانندهٔ نسناسی

    بر نهادش به گلوگاه چنان داسی

    *****

    باز ببرید سر او به جدال او

    وانهمه بچگکان را به مثال او

    پس به گردونش نهاد او و عیال او

    گاو و گردون بکشیدند رحال او

    *****

    در فکندش به جوال و به حبال او

    سر با ریش همیدون اطفال او

    *****

    برد آن کشتگکانرا به سوی چرخشت

    همه را در بن چرخشت فکند از پشت

    لگد اندر پشت آنگاه همی‌زد و مشت

    تا در افکند به پهلوشان پنج انگشت

    *****

    گفت کم دوش پیام آمده از زردشت

    که دگر باره بباید همگی را کشت

    *****

    به لگد کرد دو صد پاره میانهاشان

    رگهاشان ببرید و ستخوانهاشان

    بدرید از هم تا ناف دهانهاشان

    ز قفا بیرون آورد زبانهاشان

    *****

    رحم ناورده به پیران و جوانهاشان

    تا برون کرد ز تن شیرهٔ جانهاشان

    *****

    داشت خنبی چند از سنگ به گنجینه

    که در و بر نرسیدی پیل را سینه

    مانده میراث ز جدانش از پارینه

    شوخگن گشته، از شنبه و آدینه

    *****

    رزبان آمد، با حمیت و با کینه

    خونشان افکند اندر خم سنگینه

    *****

    بر سر هر خم ، بنهاد گلین تاجی

    افسر هر خم چون افسر دراجی

    عنکبوت آمد و آنگاه چو نساجی

    سر هر تاجی پوشید به دیباجی

    *****

    چون بر ایشان به سر آمد شب معراجی

    رزبان آمد، تا زنده چو حجاجی

    *****

    آهنی در کف، چون مرد غدیر خم

    به کتف باز فکنده سر هر دو کم

    بر سر خم بزد آن آهن آهن سم

    بفکند از سر خم تاج گلین خم

    *****

    بر شد از دختر رز تا فلک پنجم

    بوی مشک تبت و نور بر از انجم

    *****

    رزبان گفت که مهر دلم افزودی

    وانهمه دعوی را معنی بنمودی

    راست گفتی و جز از راست نفرمودی

    گشته‌ای تازه از آن پس که بفرسودی

    *****

    این عجبتر که تو وقتی حبشی بودی

    رومیی خاستی از گور بدین زودی

    *****

    بد کردم که به جای تو جفا کردم

    نه نکو کردم، دانم که خطا کردم

    سرت از دوش به شمشیر جدا کردم

    چون بکشتم نه ز چنگال رها کردم

    *****

    هم به زیر لگدت همچو هبا کردم

    بیگنه بودی، این جرم چرا کردم

    *****

    زین سپس خادم تو باشم و مولایت

    چاکر و بنده و خاک دو کف پایت

    با طرب دارم و مرد طرب آرایت

    با سماع خوش و بربرط و با نایت

    *****

    بر کف دست نهم، یکدل و یکرایت

    وانگه اندر دهن خویش دهم جایت

    *****

    رزبان برزد سوی رز گامی را

    غرضی را و مرادی را کامی را

    برگرفت از لب رف سیمین جامی را

    بر لب جام نگارید غلامی را

    *****

    داد در دستش آهخته حسامی را

    بر دگر دستش جامی و مدامی را

    *****

    بزد اندر خم جام و قدح ساده

    برکشید از خم آن جام چو بیجاده

    باده‌ای دید بدان جام در افتاده

    که بن جام همی‌سفت چو سنباده

    *****

    گفت نتوان خوردن یک قطره ازین باده

    جز به یاد ملک مهتر آزاده

    *****

    آن خداوند من آن فخر خداوندان

    دو لبش درگه گفتن خندان خندان

    قوتش چندان وانگه خردش چندان

    که درو عاجز گردند خردمندان

    *****

    مایهٔ راحت و آزادی دربندان

    خدمتش را هنر و جود چو فرزندان

    *****

    ... این دو بیت ساقط شده ...

    ...

    ...

    ...

    *****

    پیکر ظلم ز انصافش در زندان

    در گذر تیر جگردوز وی از سندان

    *****

    میرمسعود که رایات جهانداری

    زده اقبالش بر طارم زنگاری

    شه اجرامش با آنهمه سالاری

    سجده آرد به کله گوشهٔ جباری

    *****

    خجل از خاک درش نافهٔ تاتاری

    ... این مصرع ساقط شده ...

    *****

    شاه محمود پدر ناصر دینش جد

    وز سعود فلکی طالع او اسعد

    قدرش اکلیل به فرق از گهر فرقد

    جاهش آراسته بر اوج زحل مسند

    *****

    شده با فر و بها زو شرف و سودد

    در او معبد خلق و کرمش مقصد

    *****

    میرجاوید بماناد و همی شادان

    گنجش انباشته و ملک وی آبادان

    کف کافیش که خرمدل ازو رادان

    باد چون ابر گهربار به آزادان

    *****

    از نکوکاران و ز فرخ بنیادان

    در خطش از ری تا ساحت عبادان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha