کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور

    میان عاشق و معشوق بنگر

    نگه کن تا چه باید هر دوانرا

    وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر

    چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟

    چه خواهد عاشق از معشوق دلبر؟

    چه دانی دوستی را حدو غایت ؟

    مقدر باشد آن یا نامقدر؟

    چه باشد علت کردار معشوق؟

    بجای عاشقی معشوق پرور

    مرا زینگونه فکرتهاست بسیار

    اگر دانی سخنهاگو ازین در

    مر او را گفتم: ای پرسنده! احسنت

    نکو پرسیدی و زیبا ودرخور

    بپرسیدی ز حد و غایت عشق

    جوابی جزم خواهی و مفسر

    می آن گویم که دانم، ور ندانم

    مرا از جمله جهال مشمر

    که داند عشق را هرگز نهایت

    سؤالی مشکل آوردی و منکر

    بر من عشق را غایت بجاییست

    که کس کردنش نتواند مقرر

    چنان باید که نکند هیچ عاشق

    حدیث حاسد معشوق باور

    بوقت خلوت اندر پیش معشوق

    چو کهتر باشد اندر پیش مهتر

    مسخر گشته معشوق باشد

    وگر چه عالمش باشد مسخر

    ز بهر دوستی بالای معشوق

    پرستد سایه سرو و صنوبر

    ز بهر رنگ و بوی جعد معشوق

    نباشد ساعتی بی سنبل تر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha