به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک
باران صبحگاه ندارد صفای اشک
گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست
روشندلی کجاست که داند بهای اشک ؟
ماییم و سینهای که بود آشیان آه
ماییم و دیدهای که بود آشنای اشک
گوش مرا ز نغمه ی شادی نصیب نیست
چون جویبار ساخته ام با نوای اشک
از بسکه تن ز آتش حسرت گداخته است
از دیده خون گرم فشانم بجای اشک
چون طفل هرزه پوی بهر سوی می دویم
اشک از قفای دلبر و من از قفای اشک
دیشب چراغ دیده من تا سپیده سوخت
آتش افتاد بی تو بماتم سرای اشک
خواب آور است زمزمه جویبارها
در خواب رفته بخت من از هایهای اشک
بس کن رهی که تاب شنیدن نیاوریم
از بسکه دردناک بود ماجرای اشک
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.