رهی معیری
غزلها | جلد یک
ماجرای اشک: تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک باران صبحگاه ندارد صفای اشک گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست روشندلی کجاست که داند بهای اشک ؟ ماییم و سینه ای که بود آشیان آه ماییم و دیده ای که بود آشنای اشک گوش مرا ز نغمه ی شادی نصیب نیست چون جویبار ساخته ام با نوای اشک از بسکه تن ز آتش حسرت گداخته است از دیده خون گرم فشانم بجای اشک چون طفل هرزه پوی بهر سوی می دویم اشک از قفای دلبر و من از قفای اشک دیشب چراغ دیده من تا سپیده سوخت آتش افتاد بی تو بماتم سرای اشک خواب آور است زمزمه جویبارها در خواب رفته بخت من از هایهای اشک بس کن رهی که تاب شنیدن نیاوریم از بسکه دردناک بود ماجرای اشک رهی معیری