کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    لشکر غم ران گشاد و آمد دوران او

    ابلق روز و شب است نامزد ران او

    هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد

    نعل بها داد عمر بر سر میدان او

    غم که درآید به دل بنگری آسیب آن

    کاتش کافتد در آب بشنوی افغان او

    اول جنبش که نو گلبن آدم شکفت

    میوهٔ غم بود و بس، نوبر بستان او

    و آخر مجلس که دهر میکدهٔ غم گشاد

    دور ز ما درگرفت ساقی دوران او

    جرعه‌ای از دست او کشتن ما را بس است

    این همه بر پای چیست بلبله گردان او

    آمد باران غم پول سلامت ببرد

    بر سر یک مشت خاک تا کی باران او

    پنجرهٔ عنکبوت نیست جنان استوار

    کز احد و بوقبیس باید غضبان او

    آتش غم پیل را درد برارد چنانک

    صدرهٔ پشه سزد صورت خفتان او

    ناف تو بر غم زدند، غم خور خاقانیا

    آنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او

    والی عزلت تویی، اینک طغرای فقر

    مشرف وحدت تو باش، اینک دیوان او

    سرو هنر چون تویی دست نشان پدر

    دست ثنا وامدار هیچ ز دامان او

    حافظ دین بوالحسن، بحر مکارم علی

    کابخور جان ماست چشمهٔ احسان او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha