کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رخسار صبح را نگر از برقع زرش

    کز دست شاه جامهٔ عیدی است در برش

    گردون به شکل مجمر عیدی به بزم شاه

    صبح آتش ملمع و شب مشک اذفرش

    مشرق به عود سوخته دندان سپید کرد

    چون بوی عطر عید برآمد ز مجمرش

    گردون فرو گذاشت هزاران حلی که داشت

    صاعی بساخت کز پی عید است درخورش

    مرغ سحر شناعت از آن زد چو مصریان

    کان صاع دید ببار سحر درش

    آری به صاع عید همی ماند آفتاب

    از نام شاه و داغ نهاده مشهرش

    داغی است بر جبین سپهر از سه حرف عید

    ماه نوابتدای سه حرف است بنگرش

    فصاد بود صبح که قیفال شب گشاد

    خورشید طشت خون و مه عید نشترش

    مه روزه دار بود همانا از آن شده است

    تن چون خلال مایدهٔ عید لاغرش

    یا حلقه‌گویی از پی آن شد که روز عید

    خسرو به نوک نیزه رباید ز خاورش

    خاقان اکبر آنکه ز دیوان نصرت است

    بر صد هزار عید برات مقررش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha