کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یکی طفل دیدم به شوق و شعف

    که از ابلهی داشت ماری به کف

    صلا دادم او را و کردم نهیب

    که از دست بگذار مار مهیب

    درین کودکی از خرد ساده ای

    به رنگینیش دل عبث داده ای

    فریبا چه گردی به نرمی مار؟

    که آخر برآرد ز مغزت دمار

    بیفکن ز دست خود این جان گزای

    که الفت بلایی ست با ناسزای

    محبت نباشد به مار از رشاد

    منت گفتم ای طفل عاقل نهاد

    بود مار، دنیای دشمن سرشت

    چو طفلند دنیاپرستان زشت

    به عالم بسی دشمن دوست روست

    نه هرکس کند فرق دشمن ز دوست

    گرفتار افسون اهریمن است

    که مغرور این دشمن پرفن است

    زنابخردی جانگدازی کند

    چوکودک که با مار بازی کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha