کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گرچه می دانم که روزی بی نقاب آید برون

    تا نپنداری که جان از پیچ و تاب آید برون

    ضربتی باید که جان خفته برخیزد ز خاک

    ناله کی بی زخمه از تار رباب آید برون

    تاک خویش از گریه های نیمشب سیراب دار

    کز درون او شعاع آفتاب آید برون

    ذرهٔ بی مایه ئی ترسم که ناپیدا شوی

    پخته تر کن خویش را تا آفتاب آید برون

    در گذر از خاک و خود را پیکر خاکی مگیر

    چاک اگر در سینه ریزی ماهتاب آید برون

    گر بروی تو حریم خویش را در بسته اند

    سر بسنگ آستان زن لعل ناب آید برون

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha