کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    وقت مردن بود شبلی بی‌قرار

    چشم پوشیده دلی پرانتظار

    در میان زنار حیرت بسته بود

    بر سر خاکستری بنشسته بود

    گه گرفتی اشک در خاکستر او

    گاه خاکستر بکردی بر سر او

    سایلی گفتش چنین وقتی که هست

    دیده‌ای کس را که او زنار بست

    گفت می‌سوزم، چه سازم، چون کنم

    چون ز غیرت می‌گدازم چون کنم

    جان من کز هر دو عالم چشم دوخت

    این زمان از غیرت ابلیس سوخت

    چون خطاب لعنتی او راست بس

    از اضافت آید افسوسم بکس

    مانده شبلی تفته و تشنه جگر

    او به دیگر کس دهد چیزی دگر

    گر تفاوت باشدت از دست شاه

    سنگ با گوهر نه‌ای تو مرد راه

    گر عزیز از گوهری ،از سنگ خوار

    پس ندارد شاه اینجا هیچ‌کار

    سنگ و گوهر را نه دشمن شو نه دوست

    آن نظرکن تو که این از دست اوست

    گر ترا سنگی زند معشوق مست

    به که از غیری گهر آری به دست

    مرد باید کز طلب در انتظار

    هر زمانی جان کند در ره نثار

    نه زمانی از طلب ساکن شود

    نه دمی آسودنش ممکن شود

    گر فرو افتد زمانی از طلب

    مرتدی باشد درین ره بی‌ادب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha