کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بر دیوانهٔ بی دل شد آن شاه

    که ای دیوانه از من حاجتی خواه

    چو خورشیدست تا جم چرخ و رخشم

    چرا چیزی نخواهی تا ببخشم

    بشه دیوانه گفت ای خفته در ناز

    مگس را دار امروزی ز من باز

    که چندان این مگس در من گزیدند

    که گویی در جهان جز من ندیدند

    شهش گفتا که این کار آن من نیست

    مگس در حکم و در فرمان من نیست

    بدو دیوانه گفتا رخت بردار

    که تو عاجزتری از من بصد بار

    چو تو بر یک مگس فرمان نداری

    برو شرمی بدار از شهریاری

    بگرد خواجه و شه چند گردی

    گریزی جوی زین خلقان بمردی

    چو می‌بینی که دایم خلق بسیار

    بماندند از پی دنیا طلب کار

    همه بنشسته یک یک دم بغم در

    همی بندند یک یک جو بهم بر

    کجا چون طبع مردم خوی گیرست

    ز هر کس آدمی عادت پذیرست

    چو ایشان حال ایشان باز دانی

    تو نیز از جهل خود در آزمانی

    ترا گرچه توانگر سیم دارست

    و یا درویش در صد اضطرارست

    ترا از هر دو چون سود و زیان نیست

    چرا پس در تنت زین غصه جان نیست

    ز درویش و توانگر در ره آز

    ببین تا خود چه می‌گردد بتو باز

    اگر کم گردد از عمر تو ده سال

    غمت نبود گر افزونت شود مال

    ترا مالت ز عمر و جان فزونست

    ندانم کین چه سود او جنونست

    الا ای بی خبر تا کی نشینی

    قناعت کن اگر مرد یقینی

    چو بالش نیست با خشتی بسربر

    چو خوبی نیست با زشتی بسربر

    چو دادی نیم نان این نیم جان را

    فرا سر بر چنان کاید جهان را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha