کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شبی خفت آن گدایی در تنوری

    شهی را دید می‌شد در سموری

    زمستان بود و سرما بود بسیار

    گدا با شاه گفت ای شاه هشیار

    تو گرچه بی‌خبر بودی ز سرما

    فرا سرآمد این شب نیز بر ما

    عزیزا در بن این دیر گردان

    صبوری و قناعت کن چو مردان

    بمردی صبر کن بر جای بنشین

    بسر می در مدو وز پای بنشین

    حکیمی در مثل رمزی نمودست

    که صبر اندر همه کاری ستودست

    همه خذلان مردم از شتابست

    خرد را این سخن چون آفتابست

    شتاب ازحرص دارد جان مردم

    نگه کن حرص آدم بین و گندم

    اگر نه حرص در دل راه داری

    کجا از جنت الماوی فتادی

    ز آدم حرص میراثست ما را

    درازا محنتا آشفته کارا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha