کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفت رکن الدین اکافی مگر

    می فشاند اندر سخن روزی گهر

    مجلس او پارهٔ شوریده شد

    خواجه را آن از کسی پرسیده شد

    کاین چه افتادست وین شورش چراست

    ما نمیدانیم بر گوئید راست

    آن یکی گفتش فلان مرد نه خرد

    در نهان کفشی بدزدید و ببرد

    کفش ازو میبستدیم اینجایگاه

    شورشی برخاست زان گم کرده راه

    خواجه میگفتش مکن قصه دراز

    زانکه گر روزی خدای بی نیاز

    برفکندی پردهٔ عصمت ز ما

    کفش دزد اولستی این گدا

    کس چه داند تا چه حکمت میرود

    هر وجودی را چه قسمت میرود

    خون صدیقان ازین حسرت بریخت

    واسمان بر فرق ایشان خاک بیخت

    گرچه ره جستند هر سوئی ازین

    پی نبردند ای عجب موئی ازین

    صد جهان حسرت بجان پاک در

    میتوان دیدن بزیر خاک در

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha