وجود انسان اصل است در ایجاد و وجود موجودات فرع او؛ از برای آنک عالم [را] از برای انسان آفریدهاند و انسان مقصود کلی [است]، چنان که فرموده است تعالی: «یَابنَ آدم خَلقتُ الأَشیاء لَأجْلِکَ وَ خَلقتُکَ لِأَجلِی».[1] مقصود کلی که گفتیم، ظهور حق است در انسان و مشاهدهٔ اعیان اسماء و صفات خویش در او. محل ظهور حق و مشاهده او اسماء و صفات خویش را نیست الا انسان کامل؛ چرا که او جمع کرده در خود جمیع قوابل کلیه را. هرگاه که حق تعالی خواهد که در عالم نگرد، به انسان به سوی عالم نگرد، از برای آن که انسان کامل عین اللّٰه است؛ از برای آن که او انسانِ معنون است حق را؛ چنان که انسان العین ظاهر انسان را. پس هر که خواهد که که بیند جمیع عالم [را] در یک چیز و یک مظهر که جمع باشد در او عوالم کلیه از جواهر و اعراض و اجسام، باید که در انسان کامل نگرد که او جامع جمیع عوالم علویه و سفلیه و ملکیه و ملکوتیه است. پس انسان به این صفاتِ جامعه سزاوار خلافت مرتبه حق است و اوست که اعظم و اصفی آیینههای حق است از کاینات.
[1] - علم الیقین، ج 1، ص 507.