کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن شنیدی که در دهی پیری

    خورد ناگه ز شحنه‌ای تیری

    رفت در پیش قاضی آن درویش

    گفت بنگر مرا چه آمد پیش

    شحنه سرمست بود در میدان

    تیری افکند و زد مرا بر جان

    قاضی او را بگفت از سرِ خشم

    قلتبانا نگه نداری چشم

    تیر شحنه به خون بیالودی

    تا مرا درد سر بیفزودی

    جفت گاوت به شحنهٔ ده ده

    وز چنین دردسر به نفس بجه

    تا دل شحنه بر تو گردد خوش

    ورنه اندر زند به جانت آتش

    گفت گشتم به حکم تو راضی

    چون بُوَد خشم شحنه و قاضی

    ای ملک سیرت ملک سیما

    ملک دنیا به تست درد و دوا

    زین چنین قاضیان هرزه درای

    خلق را گوش کن ز بهر خدا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha