کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سال قحطی یکی به کسری گفت

    کابر بر خلق شد به باران زُفت

    گفت کانبارخانه بگشادیم

    ابر گر زفت گشت ما رادیم

    صبح‌وار از پی ضیا بدمیم

    که نه ما در سخا ز ابر کمیم

    دیم ما هست اگر دم او نیست

    نام ما هست اگر نم او نیست

    نم ابر ار ز خلق بگسسته است

    دست ما را که در سخا بسته است

    نه فلک را به کام بگذاریم

    پنج و چار و سه را بینباریم

    ابروار از برای ایشانیم

    تا بر ایشان گهر برافشانیم

    ما سخی‌تر ز ابر و بارانیم

    به گه قحط مُعطی نانیم

    گنج و انبار ما برای شماست

    وین خزاین همه عطای شماست

    گرسنه مردمان و کسری سیر

    سگ بُوَد این چنین امیر نه شیر

    روز پاداش ماه باید شاه

    باز بهرام وقت بادافراه

    به تهوّر ز گور کور مجوش

    به مدارا ز شیر شیر بدوش

    مر ترا آمده‌ست چون اشراف

    شیر کشتن به خلق آهو ناف

    عدل را یار خویش کن رستی

    ورنه پیمان و عهد بشکستی

    عدل ورز و به گرد ظلم مگرد

    ظلم ازین مملکت برآرد گرد

    شاه عادل بُوَد به ملک اندر

    نایب کردگار و پیغامبر

    باز ظالم بود ز آتش و دود

    یار دجّال و نایب نمرود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha