کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو شیخ از خواهر این اسرار بشنود

    بزد یک نعره و بر دار شد زود

    چو ببریدند یکسر جمله اعضاش

    جدا کردند از کل جمله اجزاش

    چو در باطن تجلی نور حق دید

    فدا کرد او سر و زین سر نگردید

    اناالحق می‌زد و می‌گفت ای دوست

    چو می‌دانم که می‌دانیم نیکوست

    ببینم کین تن خاکی به ناسوت

    فدا گردد به جان از بهر لاهوت

    اگر این را به پیشت هست مقدار

    بیامرزش که با من کرد این کار

    مناجاتش در آن سروقت این بود

    چو صادق بود در دعوی چنین بود

    تو را نیز ار بود این استطاعت

    که باطن را کنی روشن به طاعت

    درون گر پاک داری چون برونت

    ز نور حق شود روشن درونت

    بنی آدم شوی آنکه مکرم

    ز نور حق رسد فیضت دمادم

    ز فیض حق درونت جوش گیرد

    به زورت عشق در آغوش گیرد

    بدانی خویش را آن دم ز معشوق

    بر آری نعرهٔ مستی به عیوق

    همی گویی انالحق همچو حلاج

    ستانی از ملایک در شرف باج

    بنی آدم گروهی بس شریفند

    لطیفند و شریفند و ظریفند

    بنی آدم نباشد هر خسیسی

    نباشد چون فرشته هر بلیسی

    لطفا صفحه 40 و 41 را اگر یافتید برای ما بفرسید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha