در وصل تو ميزنند احباب
اِفتتح يا مفتح الابواب
چه شود گر بر تو ره يابند
کم بقوا ناظرين خلف الباب
تا کی از حضرت تو صبر و شکيب
طال طوافهم و را حجاب
در پسِ پرده تا بکی حسرت
ارّهم نظرةً بلاجلباب
از تو غير از تو مدعائی نيست
مالديهم سوالقاک ثواب
سکـّردا فی هوائی ثم صحوا
مالهم من لدی سواک مثاب
از سبب ها گذشته اند وحجب
خرقواالحجب وار تقوا لاسباب
بنما آفتاب را بی ابر
بگشا از جمال خويش نقاب
تا بمانند عاقلان حيران
خشگ مغزان شوند اولوالالباب
با خود آيند بيخودان هوا
هوشياران شوند مست و خراب
بنده و خواجه در هم آويزند
لاعبيد يُری ولا ارباب