کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عدل نوشیروان چو یافت کمال

    ملکش از ماشطه عدل جمال

    خواست تفتیش غم و شادی ملک

    به خبرگیری از آبادی ملک

    خویش را شهره به بیماری ساخت

    وانگه آواز به هر شهر انداخت

    کاورندش سوی داروخانه

    کهنه خشتی ز یکی ویرانه

    کان حکیمان که ز کار آگاهند

    بهر درمان وی این می خواهند

    کرد خلقی ز خرد یافته بهر

    خشت جو ده به ده و شهر به شهر

    هیچ جا یافت نشد ویرانی

    کهنه کاخی و خراب ایوانی

    تا به جان داری آن پاک سرشت

    به کف آرند یکی قالب خشت

    بازگشتند همه دست تهی

    شاه را در صدد عرضه دهی

    که ز معماری عدلت به جهان

    نیست ویرانه نه پیدا نه نهان

    خشت بر خشت زمین معمور است

    از وی آثار خرابی دور است

    جغد در کشور تو هست به رنج

    که خرابی شده نایاب چو گنج

    شه چو دستور عمارت بشنید

    رخت نعمت به در شکر کشید

    گفت المنت لله که خدای

    شد سوی عدل مرا راهنمای

    ساخت آباد به من عالم را

    وز غم آزاد بنی آدم را

    قالب من نه خلل آیین بود

    قصد من از طلب خشت این بود

    ورنه هرگز نکند هیچ استاد

    خانه تن به گل و خشت آباد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha