جامی هروی
سبحةالابرار
بخش ۱۱۳ - حکایت معموری مملکت نوشیروان که جغد از بی خرابگی خراب بود و ویرانه چون گنج نایاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عدل نوشیروان چو یافت کمال ملکش از ماشطه عدل جمال خواست تفتیش غم و شادی ملک به خبرگیری از آبادی ملک خویش را شهره به بیماری ساخت وانگه آواز به هر شهر انداخت کاورندش سوی داروخانه کهنه خشتی ز یکی ویرانه کان حکیمان که ز کار آگاهند بهر درمان وی این می خواهند کرد خلقی ز خرد یافته بهر خشت جو ده به ده و شهر به شهر هیچ جا یافت نشد ویرانی کهنه کاخی و خراب ایوانی تا به جان داری آن پاک سرشت به کف آرند یکی قالب خشت بازگشتند همه دست تهی شاه را در صدد عرضه دهی که ز معماری عدلت به جهان نیست ویرانه نه پیدا نه نهان خشت بر خشت زمین معمور است از وی آثار خرابی دور است جغد در کشور تو هست به رنج که خرابی شده نایاب چو گنج شه چو دستور عمارت بشنید رخت نعمت به در شکر کشید گفت المنت لله که خدای شد سوی عدل مرا راهنمای ساخت آباد به من عالم را وز غم آزاد بنی آدم را قالب من نه خلل آیین بود قصد من از طلب خشت این بود ورنه هرگز نکند هیچ استاد خانه تن به گل و خشت آباد جامی هروی