کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جان من رفتی، چه سان خواهم ز هجران زیستن
    چون مسافر گشت جان، یک لحظه نتوان زیستن
    در(سه) فصل عمر باید سر به جیب غم کشید
    تا توانی همچو گل یک فصل خندان زیستن
    همزبان ناموافق، کم ز عزرائیل نیست
    مرگ دانایان بود با جمع نادان زیستن
    جام را از کف مده، گر زندگی داری هوس
    بی قدح، یک دم درین غمخانه نتوان زیستن
    تا نماید چون وطن، اقلیم عقبی دلنشین
    در جهان پیوسته باید چون غریبان زیستن
    با خرد گفتم که مشکلتر ز مردن چیست، گفت
    صحبت جمعی که نتوان همچو ایشان زیستن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha