چسازم باغم خورشید روی ماه سیمایی
قیامت قامتی آشوب جانی سرو رعنایی
بمجنون میفروشم در بیابان زلف لیلی را
بود در سر مرا از فکر گیسوی تو سودایی
نباشد احتیاجم با می و میخانه در مجلس
خرابم کرده از مستی نگاه چشم شهلایی
بود هم مشرب آئینه در بزم پری رویان
ز حیرت چشم من گردیده محو روی زیبایی
ز گلزار دل من آه همچون سرو می خیزد
بود از بس بدل ما را خیال سرو بالایی
بجز لب جانان نباشد چارۀ دردم
پی درمان من دارد مسیحا سعی بیجایی
نمی خندد دلم تیمور شاه چون غنچه در گلشن
ولی خندان شود چون لاله درد همان صحرایی