کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بر سر خاکم اگر یار گذاری بکند
    روح باز آید و با جسم قراری بکند
    هیچ دانی ز چه دامان فلک پرگهر است
    خواست هر صبح بپای تو نثاری بکند
    کرده حایل به رخ آن ترک حصاری خم زلف
    تا به صبح از شب دیجور حصاری بکند
    هر که از عقل زند دم به بر شیفتگان
    عشق البته به بینیش مهاری بکند
    دیگر از گردش گیتی چه تمنا دارد
    عارف ار سیر خزانی و بهاری بکند
    دهر چون تخته قضا مهره فلک کهنه حریف
    کیست مردی که در این نرد قماری بکند
    عاشق آن است که در عرصه شطرنج بلا
    دین و دل مات رخ شاهسواری بکند
    علم آموز و قناعت کن و عزلت بگزین
    مرد باید که از این یک دو سه کاری بکند
    وقت مردن نبرد حسرت دنیا در خاک
    ورنه هر عربده جو دفع خماری بکند
    «حاجبا» سعد شود طالع عالم زین پس
    کوکب بخت تو گر زانکه مداری بکند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha