حاجب شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۸۷: بر سر خاکم اگر یار گذاری بکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر سر خاکم اگر یار گذاری بکند روح باز آید و با جسم قراری بکند هیچ دانی ز چه دامان فلک پرگهر است خواست هر صبح بپای تو نثاری بکند کرده حایل به رخ آن ترک حصاری خم زلف تا به صبح از شب دیجور حصاری بکند هر که از عقل زند دم به بر شیفتگان عشق البته به بینیش مهاری بکند دیگر از گردش گیتی چه تمنا دارد عارف ار سیر خزانی و بهاری بکند دهر چون تخته قضا مهره فلک کهنه حریف کیست مردی که در این نرد قماری بکند عاشق آن است که در عرصه شطرنج بلا دین و دل مات رخ شاهسواری بکند علم آموز و قناعت کن و عزلت بگزین مرد باید که از این یک دو سه کاری بکند وقت مردن نبرد حسرت دنیا در خاک ورنه هر عربده جو دفع خماری بکند «حاجبا» سعد شود طالع عالم زین پس کوکب بخت تو گر زانکه مداری بکند حاجب شیرازی