وطواط بلخی
قصاید
شمارهٔ ۳۴ - نیز در مدح اتسز خوارزمشاه: شها ، قدر تو از فلک برترست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شها ، قدر تو از فلک برترست ستاره جناب ترا چاکرست تویی شاه عالم، و لیکن بعلم نهاد تو خود عالمی دیگرست حسامی تو در دفع یاجوج مرگ جهان را به از سد اسکندرست تو آن جوهری در معالی و مجد که نه چرخ اعراض آن جوهرست من چون رأی تو اختر ثابتست نه چون قدر تو گنبد اخضرست بقای تو آسایش عالمست لقای تو آرایش کشورست ز موج کف گوهر افشان تو همه صحن آفاق پر گوهرست عجب نیست از دست تو موج در که دست تو دریای بی معبرست ازان نیزهٔ چون دم کژدمت چو کژدم عدو دستها بر سرست وزان خنجر همچو ناب نهنگ مخالف بکام نهنگ اندرست ایا پادشاهی که انصاف تو جهان را بنیک و ببد داورست به غیرت زالفاظ تو لؤلؤست بحیرت ز اخلاق تو عنبرست کهین پایه از قدر ولای تو بر از هشت گردون و هفت اخترست در اندوه درگاه میمون تو نه خوابست من بنده را ، نه خورست زتف دل و از نم دیدگان لبم خشک و رخسارگانم ترست بظاهر من از رندگانم و لیک مرا مرگ ازین زندگی خوشترست چو ماندستم از حضرت تو جدا مرا زندگانی چه اندر خورست؟ بمان جاودان ایمن از نایبات که یزدان تو را حافظ و یاورست ترا باد نصرِة که مطلوب تو همه نصرة دین پیغمبرست وطواط بلخی