ازین دلگشا جشن وافر سرور
همه عید شد سربسر ماه و سال
زمان را گرفت امتداد فرح
چو رشته که پنهان شود در لئال
می شادمانی و بزم و طرب
فراوان تر از آب در برشکال
نفس کار صیقل بر آئینه کرد
زبس سینه ها گشت پاک از ملال
ز گوهر فشانی دست کرم
گهر گشته چون آینه پایمال
بدینسان که باشند یاقوت و لعل
پریشان نشد گل ز باد شمال
زبس گوهر و زر گرفتست اوج
مرصع توان کرد تیغ خیال
طمع آنچنان طرف ازین جشن بست
که دیگر لبش وانشد از سئوال
چه سوداست دانی که از رقص شوق
فتادند افلاک در وجد و حال
دو سعد اختر اوج شاهنشهی
ببرج شرف کرده اند اتصال
دو گوهر بیک عقد دوران کشید
که باشد سیم شان بعالم محال
ز آمیزش زهره و مشتری
سعادت گرفتست اوج کمال
دو چشمند بر چهره سروری
که هستند در وصل بی انفصال
در آمیزش و سازگاری بهم
موافق چو بر روی دولت دو خال
خرد بهر تاریخ تزویج گفت
(قران کرد سعدین برج جلال)