شدست هوش دل ایجان ز دست باد ستم
کی آوری بفغانش بصبر با دست آر
*****
شد هوش دلا ز دست با دست
کی آوریش بصبر با دست
*****
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیل
بحر: هزج اخرب مقبوض مقصور
ایا حریف طرب چون وزید باد بهار
چو لاله می خور و مهر از زمانه چشم مدار
هباست بی می و گل عمر آتشی در زن
بهر چه دارد از اندیشه ات چو بوتیمار
رسید لاله و دارد بهر کمین خاری
چو گلرخی است که دارد رقیب ناهموار
*****
نوبهارست و گل آتش زده در هر خاری
لاله را چشم چهار از پی گلرخساری
*****
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مخبون اصلم- صدر و ابتداء سالم
سمن چو ساقی دلجو به لاله زار آمد
که تا چو لاله برافروزد از رخش انظار
یقین که مستی بلبل چو غنچه پنهانیست
حیاتش از می ریحانیست آن خمار
*****
ساقی چو بهار آمد کو غنچه پنهانیت
تا لاله برافروزد از آتش ریحانیت
*****
تقطیع: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلان
بحر: هزج مثمن اخرب عروض و ضرب مسبغ
در آبباغ گل اکنون که همچو جنت شد
بچین گلی که چو حور آمده است دیده گمار
کجاست نسبت یار از نسیم بستانش
چو حور اگر چه شمیمست گلشنش عطار
*****
باغ گل چو جنت شد جنت ار نسیمستش
چین گل چو حور آمد حور اگر شمیمستش
*****
تقطیع: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن
قافیه: مطلق بردف و خروج و مزید
هوای باده و جعد بنفشه دام دلست
گذر چو نیست ازین دام دل بیاد بیار
نه گر تو سنبل تر تافتستیش ای باد
بقصد دل چه بهم بافتستیش صد بار
*****
ای باد جعد سنبل تر تافتستیش
گر نیست دام دل چه بهم بافتستیش
*****
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قافیه: مطلق بردف و خروج و مزید و نایره
و گر چه نسبت نسرین و گل گمان بتو هست
نمی کنیم ازیشان تو بهتری بعذار
رسند کی بتو زانروی همچو مه گلها
چنین که چون تو بدیدست نرگس ابصار
دمیده است بسی سرو در چمن شادان
ولی کمست بشوخی چو آنقد و رفتار
*****
نسرین و گل ماند بتو زانروی چید ستیمشان
نی نی ازیشان بهتری نیکو بدید ستیمشان
*****
تقطیع: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلان
قافیه: مطلق بردف و خروج و مزید و چهار نایره
وجود سنبل اگر سوخته چو بلبل شد
وجود بلبل ازو سوخت همچو سنبل زار
*****
چو سنبل سوخته بلبل
چو بلبل سوخت هم سنبل
*****
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن
*****
لوای گل که چو خورشید بر همه رخشید
مگر که یافت ز شاه ولایت اینمقدار
تو لاله بین چو نکو اختری که تافته است
*****
نظر کیش بوی افتاده است شاه دیار
گل چو خورشید بهر خشک و تری تافته است
*****
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: ذوقافتین اول مطلق مجرد- ثانی مطلق بردفین
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
صنعت: حسن مقطع و گریزگاه
*****
مگر از شاه ولایت نظری یافته است
ندید چشم فلک همچه شاه اسماعیل
که تیغ عدل شدش صیقل دل از زنگار
چو حیدر از قبلش هست روح بانیکان
*****
یقین که هست زظلمانیان دلش بیزار
شاه اسماعیل حیدر قبله روحانیان
*****
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلان
قافیه: مطلق بخروج و مزید(کذا)
صنعت: بیت القصیده، مراعات نظیر
*****
تیغ عدلش صیقل آیینه ظلمانیان
مثال برق بمانی است در گه میدان
عیان چو شعله شمعش سنان کینه گزار
اگر چه شعله آل علم چو برق افروخت
*****
دلی مباد ستم بین از آن گزیده سوار
برقیست دمان شعله آل علم او
*****
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر: هزج اخرب مکفوف محذوف
صنعت: تجاهل العارفین، تشبیه
*****
یا شعله شمع از دم با دست بیکسو
لییم شد ز جهان، ملک شاد شد از شاه
خوشا نکویی ملک و خوشا بد اشرار
سرای جان و دل آباد گشت و خواهی دید
هنوز خوشتر ازین عدل، او چو شد معمار
عجب مدار ز دادش که مرده زنده کند
*****
که پیش بخت خدا داده نیست این دشوار
جهان شاد شد از شاه و دل آباد شد از داد
*****
تقطیع: مفاعیل مفاعیل مفاعیل مفاعیل
صنعت: لف و نشر مرتب
*****
خوشا ملک و خوشا شاه خوشا عدل خداداد
اگر بصید نگاهش فتاده بر عنقا
بیک اشارتش افکنده از فلک طیار
دمی چو رفته بنخجیر بیک حمله
*****
فکنده ناوک او صد هژبر شیر شکار
بصید عنقا چو رفته گه گه
*****
تقطیع: فعول فعلن فعول فعلن
صنعت: اغراق
*****
تبارک الله از آن کف که خواست حاتم طی
که بهره گیرد از آن بحر و کان باستنکار
اگر نه آمده او ضامن و فرشته رزق
*****
چرا کشد همه کس دامنش چو راتب خوار
حاتم طی آمده او ضامنش
*****
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلن- فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: سریع مطوی مکشوف- رمل مسدس محذوف
گیرد از آن رو همه کس دامنش
فروغ اختر دولت از و نگر بیقین
که آفتاب زمینست و کعبه زوار
زهی کرامت مه پرتوی که بخشیده
*****
فروغ نجم سعادت رخش بیک دیدار
اختر دولت او کین همه پرتو بخشد
*****
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مخبون اصلم، صدر و ابتدا سالم
صنعت: تشبیه- مراعات نظیر
*****
آفتابیست کزو نجم سعادت رخشد
وجیه روی و بعلم و هنر از آن ابری
که بحر فضل باقبال او گشود انهار
نه غم رواست بعهدش نه هم که شد بسته
*****
دهان حادثه و پوست کنده از غدار
روی علم و هنر از آب مروت شسته
*****
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
لب اقبال گشوده دهن حادثه بسته
به همسری زخور آنصاحب نظر بهتر
*****
زهمرهیست بهر صاحب هنر غمخوار
هم سرور صاحب نظر
*****
ایا سپهر کرم جاه خود به بین که ز بخت
برای تست بهشت و نعیم او هموار
در مراد تو ای بی نظیر از آن بازست
*****
که ملک داده کبیرت عنایت جبار
اگر جاه خود بنگری بی نظیرا
*****
پس از عدو چه غمت کو به بیهشی باشد
*****
چو خاک و باد و تو چون آب و آتش از پیکار
از عدو چه غم کو به بیهشی
*****
تقطیع: فاعلن فعل فاعلن فعل
سحر شنید چو گل از صبا که خلقت چیست
گل از تو در عرق افتاد و ریخت زود از بار
اگر گلش نشد از تن زرشگ خلق تو تاب
*****
بروی خویش گلاب از چه زد پی تیمار
گلاب چیست اگر گل نشد ز خلق تو آب
*****
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: رد العجز علی الصدر نوع اول
*****
گل از تو در عرق افتاد وزد بروی گلاب
یقین که بر در و بامت پرد فرشته نهان
بصد نیاز و فقیری گر او فتد بگذار
همای سدره نشین چون بحضرتت گذرد
ره ادب سپرد باز آید از پندار
پرد فرشته نهان چون بحضرتت گذرد
*****
بصد نیاز و فقیری ره ادب سپرد
یقین که بر در و بامت گر او فتد بگذار
*****
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن- ثانی مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: اول ایطاء جلی(کذا) ثانی مردف بردف مفرد
بحر: اول مجتث مخبون محذوف – ثانی مجتث مخبون مقصور
صنعت: استقبال، رد العجز نوع دوم
*****
همای سدره نشین باز آید از پندار
به خواریند حسودان تو ولی نازند
بمال و اینهمه را جز ز نعمتت مشمار
رود ز غصه خراب از درت عدو هر چند
*****
که از تو را تبه خوارست و نام در طومار
خوارند حسودان تو و ز غصه خرابند
*****
تقطیع مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل
بحر: هزج اخرب مکفوف مقصور
صنعت: رد العجز نوع سوم
*****
با اینهمه از نعمت تو را تبه خوارند
وزیدن نفست جان کامل از معنی
دم تو از نفس باد صبح شسته غبار
رخ کمال تو دلجوترست و زیباتر
*****
بحسن و خلق و به دلجویی از بت فرخار
ز جان کلام تو دلجوترست و زیباتر
*****
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: ایطاء جلی در حرف تفضیل
صنعت: ردالعجز نوع چهارم
*****
دم تو از نفس باد صبح دلجوتر
یقین که کلک تو مرغیست از خط مشکین
*****
که دل همی برد از نقش سنگ زین منقار
کلک تو از خط مشکین
*****
قافیه: ایطاء جلی در نون تخصیص