رای گفت: شنودم داستان آنکه از پیشه آباء و اجداد خویش اعراض نماید و نخوتی در دماغ کند که اسباب آن مهیا نباشد تا از ادراک مطلوب محجوب گردد و رجوع بسمت اصل بیش ممکن نگردد.
اکنون بازگوید که از خصلتهای پادشاهان کدام ستوده تر است و بمصلحت ملک و ثبات دولت و تألف اهوا و استمالت دلها نزدیک تر، حلم یا سخاوت یا شجاعت؟
برهمن جواب داد که: نیکوتر سیرتی و پسندیده تر طریقتی ملوک را ، که هم نفس ایشان مهیب و مکرم گردد ، و هم لشگر و رعیت خشنود و شاکر باشند و ، هم ملک و دولت ثابت و پای دار ، حلم است.
قال الله تعالی: «و لوکنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک » ؛ و قال النبی علیه السلام: «من سعادة المرء حسن الخلق » زیرا که بفواید سخاوت یک طایفه مخصوص توانند بود و بشجاعت در عمرها وقتی کار افتد ، اما بحلم خرد و بزرگ را حاجت است و منافع آن خاص و عام و لشکر و رعیت را شامل.
و در سخنان معاویه آورده اند که: «لو کان بینی و بین الناس شعرة ما قطعوها لانهم اذا ارسلوها جذبتها و ان جاذبوها ارسلتها»؛
معنی چنین باشد که: اگر میان من و مردمان یک مویستی در مجاذبت هرگز نتوانندی گسست، که اگر ایشان بگذارند بکشم و اگر نیک بکشند بگذارم ، یعنی بسطت دل و کمال حلم من تا این حد است که با همه اهل عالم بدانم زیست و بتوانم ساخت ، و هیچ کس رشته من در نتواند یافت.
لاجرم در چنان روزگاری که جماعتی انبوه از کبار صحابه رضی الله عنهم در حیات بودند امارت امت در ضبط آورد و ملک روی زمین او را مسلم گشت.
و هرکرا این همت باشد باید که این ابواب را قبله دل و کعبه جان سازد ، که ثبات و وقار پادشاهان را زیباتر حلیتی و تابان تر زینتی است ، چه فرمانهای ملوک در دما و فروج و املاک و اموال جهانیان روا باشد ، و جواز احکام و نفاذ مثالهای ایشان بر اطلاق بی حجاب ، اگر اخلاق خود را بحلم و دیانت آراسته نگردانند بیک درشت خویی جهانی خراب شود و خلقی آزرده و نفور گردند ، و بسی جانها و مالها در معرض هلاک و تفرقه افتد.
و اصل حلم مشاورت است با اهل خرد و حصافت و تجربت و ممارست، و محالست حکیمی مخلص و عاقلی مشفق ، و تجنب از خائن غافل و جاهل موذی ، که هیچیز را آن اثر نیست در مردم که هم نشین را.
قال علیه السلام: مثل الجلیس الصالح مثل الداری ان لم یجدک من عطره علقک من ریحه ، و مثل الجلیس السؤ مثل نافخ الکیران ان لم یحرقک بناره علقک من نتنه
تا نباشی حریف بی خردان
که نکوکار بد شود ز بدان
باد کز لطف اوست جان بر کار
زهر گردد همی ز صحبت مار
واگر پادشاهی بسخاوت جهان زرین کند ، یا بشجاعت ده مصاف بشکند، چون از حلم بی بهره بود بیک عربده همه را باطل گرداند و تمامی لشکر و رعیت را نفرت دهد ؛ و اگر در آن هر دو قصوری باشد برفق، همه جهان را شاکر تواند داشت و به رای و قعبره دشمنان را بمالید.
و باز حلم بی ثبات هم از عیبی خالی نماند ، که اگر بسیار مؤونتها تحمل کرده شود و بر اظهار آهستگی مبالغت نماید چون عاقبت آن بتهتک کشد ضایع و بی ثمرت ماند.
قال النبی علیه السلام: لایکون الحلیم لعانا
و لا خیر فی حلم اذا لم یکن له
بوادر تحمی صفوه ان یکدرا
و هر پادشاه را که همه ادوات ملک مجتمع باشد ، چنانکه نه در هنگام عفو و حلم متابعت هوا جایز شمرد و نه در عقوبت و خشم مطاوعت شیطان روا بیند ، و بنای اوامر و نواهی او بر بنلاد تأمل و مشاورت آرامیده باشد ملک او از استیلای دشمنان مصون ماند و از تسلط خصم مسلم
لایطبعون ولایبور فعالهم
بل لایمیل مع الهوی احلامها
کوه گفت: از شرم حلمش عاشقم بر ماه دی
زانکه باد ماه دی در سر کشد چادر مرا
چه اگر در ملازمت این سیرت غفلتی رود حظی که از مساعدت روزگار یافته باشد و بدان بر ضبط کار و نظام ملک استعانتی کرده ، باندک فحشی و خشمی مفرق شود و عواقب آن از هلاک و ندامت خالی نماند.
و مقرر است که سرمایه همه سعادتها تقدیر آن سری است اما بقا و نمای آن بخرد و حصافت پادشاه و باخلاص و مناصحت وزیر متعلق باشد ، که چون پادشاه حلیم و عالم باشد و رای زن حکیم و خردمند داشت که بسداد و غنا و نفاذ و مضا مذکور باشد و بتجربت و ممارست و نیک بندگی و شفقت مشهور ، در همه کارها مظفر و منصور شود
و بهرجانب که روی نهد فتح و نصرت و اقبال و دولت در قفای او می رود، و همیشه گوش بآواز موکب او می دارند و دشمنان را مقهور و منهزم بدو می سپارند ، و اگر بر حسب هوا در کاری مثال دهد و جانب مصلحتی را بی رعایت گذارد به رای وزرا و معینان ، و لطف و رفق ایشان ، آن مهم نیز مکفی گردد و تدارک آن در حیز تعذر نماند، چنانکه در خصومت شاه هند و قوم او.
رای پرسید که: چگونه است آن ؟
گفت: