آورده اند که زاغی کبگی را دید که می رفت. خرامیدن او در چشم او خوش آمد و از تناسب حرکات و چستی اطراف او آرزو برد، چه طباع را بابواب محاسن التفاتی تمام باشد و هراینه آن را جویان باشند.
کالعین منهومة فی الحسن تتبعه
والانف یطلب اقصی منتهی الطیب
در جمله خواست که آن را بیاموزد ، یکچندی کوشید و بر اثر کبگ پویید، آن را نیاموخت و رفتار خویش فراموش کرد چنانکه بهیچ تأویل بدان رجوع ممکن نگشت.
و این مثل بدان آوردم تا بدانی که سعی باطل و رنجی ضایع پیش گرفته ای و زبان اسلاف می بگذاری و زبان عبری نتوانی آموخت. و گفته اند که: جاهل تر خلایق اوست که خویشتن در کاری اندازد که ملایم پیشه و موافق نسب او نباشد.
و این باب بحزم و احتیاط ملوک متعلق است. و هر والی که او را بضبط ممالک و ترفیه رعایا و تربیت دوستان و قمع خصمان میلی باشد در این معانی تحفظ و تیقظ لازم شمرد ، و نگذارد که نااهل بدگوهر خویشتن را در وزان احرار آرد و با کسانی که کفائت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد
چه اصطناع بندگان و نگاه داشت مراتب در کارهای ملک و قوانین سیاست اصلی معتبر است ، و میان پادشاهی و دهقانی برعایت ناموس فرق توان کرد ، و اگر تفاوت منزلتها از میان برخیزد و اراذل مردمان در موازنه اوساط آیند ، و اوساط در مقابله اکابر، حشمت ملک و هیبت جهان داری بجانبی ماند و ، خلل و اضطراب آن بسیار باشد ، و غایلت و تبعت آن فراوان.
مآثر ملوک و اعیان روزگار بر بسته گردانیدن این طریق مقصور بوده ست
لله در انوشروان من رجل
ما کان اعرفه بالدون والسفل
نهاهمو ان یمسوا عنده قلما
و ان یذل بنوالاحرار بالعمل
زیرا که باستمرار این رسم جهانیان متحیر گردند و ارباب حرفت در معرض اصحاب صناعت آیند و اصحاب صناعت کار ارباب حرفت نتوانند کرد و لابد مضرت آن شایع و مستفیض گردد ، و اسباب معیشت خواص و عوام مردمان بر اطلاق خلل پذیرد و نسبت این معانی باهمال سایس روزگار افتد و اثر آن بمدت ظاهر گردد
فان الجرح ینفر بعد حین
اذا کان البناء علی فساد
اینست داستان کسی که حرفت خویش فروگذارد و کاری جوید که دران وجه ارث و طریق اکتساب مجالی ندارد.
و خردمند باید که این ابواب از جهت تفهم برخواند نه برای تفکه ، تا از فواید آن انتفاع تواند گرفت ؛ و اخلاق و عادات خویش از عیب و غفلت و وصمت مصون دارد
والله ولی التوفیق