به جان جا کرده آثار دوتارت،
به حیرت ماندم از کار دوتارت
بجنبد دل، چو بر تارش زنی دست،
مگر بسته به دل، تار دوتارت؟
***
جهان را فتح کرد، آواز سازت؛
نوای دلکش و طناز سازت
به رقص آرد به هر پیکر دلی هست
هوای روح راحتساز سازت
***
فدای نغمۀ ممتاز تارت،
هوای شوخ پراعجاز تارت
دلم خواهد کنم پرواز، چون باز،
بیایم بشنوم آواز تارت
***
نشسته از وفا سنگ تو در دل،
چه پرشور است، آهنگ تو در دل
چرا رقصد چو تو، نی می نوازی،
مگر دل دف بود، چنگ تو در دل؟
***
نوا آمد به گلزار از دوتارت
به رقص آمد، گل نار از دوتارت
دل عالم، به نیم آواز بندد
به مهر خویش، یک تار از دوتارت
***
تو آن ماهی که حسنت را ضرر نیست،
تو آن شاهی که ملکت را خطر نیست
به دل راحت بمان وز کس میاندیش،
که در این خانه، یک جا بیشتر نیست
***
به من، عشقت جنون آموزد آخر،
ز دنیا، دیده ام را دوزد آخر
درون سینه ام آتش میفروز،
در آنجا خانه ات می سوزد آخر
***
الهی ماند این دل، خانۀ تو،
تو بلبل باشی و دل، لانۀ تو!
کتاب کودکان گردد به مکتب،
پر از حرف من و افسانۀ تو!
***
به گردت گر حصار از سنگ سازند،
رهش را چون دل من تنگ سازند،
شکافم قلعه را، پیش تو آیم،
ز خونم گر زمین را رنگ سازند
***
پی دل، ترک شهر و خانه کردم؛
به باغت، مثل بلبل لانه کردم
شدم مست و زدم چهچه به عالم،
گل روی تو را افسانه کردم