کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو شد معلوم کز حکم الهی

    به هرمز برتبه شد پادشاهی

    به فرخ‌تر زمان شاه جوانبخت

    بدارالملک خود شد بر سر تخت

    دلش گر چه به شیرین مبتلا بود

    به ترک مملکت گفتن خطا بود

    ز یک سو ملک را بر کار می‌داشت

    ز دیگر سو نظر بر یار می‌داشت

    جهان را از عمارت داد یاری

    ولایت را ز فتنه رستگاری

    ز بس کافتادگان را داد می‌داد

    جهان را عدل نوشروان شد از یاد

    چو از شغل ولایت باز پرداخت

    دگرباره بنوش و ناز پرداخت

    شکار و عیش کردی شام و شبگیر

    نبودی یک زمان بی‌جام و نخجیر

    چو غالب شد هوای دلستانش

    بپرسید از رقیبان داستانش

    خبر دادند کاکنون مدتی هست

    کز این قصر آن نگارین رخت بر بست

    نمی‌دانیم شاپورش کجا برد

    چو شاهنشه نفرمودش چرا برد

    شه از نیرنگ این گردنده دولاب

    عجب در ماند و عاجز شد درین باب

    ز شیرین بر طریق یادگاری

    تک شبدیز کردش غمگساری

    بیاد ماه با شبرنگ می‌ساخت

    به امید گهر با سنگ می‌ساخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha