به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
چو خسرو دید ماه خرگهی را
چمن کرد از دل آن سرو سهی را
بهشتی دید در قصری نشسته
بهشتی وار در بر خلق بسته
ز عشق او که یاری بود چالاک
ز کرسی خواست افتادن سوی خاک
به عیاری ز جای خویش برجست
برابر دست خود بوسید و بنشست
زبان بگشاد با عذری دلاویز
ز پرسش کرد بر شیرین شکر ریز
که دایم تازه باش ای سرو آزاد
سرت سبز و رخت سرخ و دلت شاد
جهان روشن به روی صبح خندت
فلک در سایه سرو بلندت
دلم را تازه کرد این خرمیها
خجل کردی مرا از مردمیها
ز گنج و گوهر و منسوج و دیبا
رهم کردی چو مهد خویش زیبا
ز نعلکهای گوش گوهر آویز
فکندی لعلها در نعل شبدیز
ز بس گوهر که در نعلم کشیدی
به رخ بر رشته لعلم کشیدی
همین باشد نثار افشان کویت
به رویت شادم ای شادی به رویت
به من در ساختی چون شهد با شیر
ز خدمتها نکردی هیچ تقصیر
ولی در بستنت بر من چرا بود
خطا دیدم نگارا یا خطا بود
زمین وارم رها کردی به پستی
تو رفتی چون فلک بالا نشستی
نگویم بر توام بالائیی هست
که در جنس سخن رعنائیی هست
نه مهمان توام؟ بر روی مهمان
چار در بایدت بستن بدینسان
نشاید بست در بر میهمانی
که جز تو نیستش جان و جهانی
کریمانی که با مهمان نشینند
به مهمان بهترک زین باز بینند
مگر ماهی تو یا حورای پریوش
که نزدیکت نباشد آمدن خوش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.