کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یکی محرم ز نزدیکان درگاه

    فرو گفت این حکایت جمله با شاه

    که فرهاد از غم شیرین چنان شد

    که در عالم حدیثش داستان شد

    دماغش را چنان سودا گرفته است

    کزان سودا ره صحرا گرفته است

    ز سودای جمال آن دل‌افروز

    برهنه پا و سر گردد شب و روز

    دلم گوید به شیرین دردمند است

    بدین آوازه آوازش بلند است

    هراسی نز جوان دارد نه از پیر

    نه از شمشیر می‌ترسد نه از تیر

    دلش زان ماه بی پیوند بینم

    به آوازیش ازو خرسند بینم

    ز بس کارد به یاد آن سیم تن را

    فرامش کرده خواهد خویشتن را

    کند هر هفته بر قصرش سلامی

    شود راضی چو بنیوشد پیامی

    ملک چون کرد گوش این داستان را

    هوس در دل فزود آن دلستان را

    دو هم میدان بهم بهتر گرانید

    دو بلبل بر گلی خوشتر سرانید

    چو نقدی را دو کس باشد خریدار

    بهای نقد بیش آید پدیدار

    دل خسرو به نوعی شادمان شد

    که با او بی‌دلی هم داستان شد

    به دیگر نوع غیرت برد بریار

    که صاحب غیرتش افزود در کار

    در آن اندیشه عاجز گشت رایش

    به حکم آنکه در گل بود پایش

    چو بر تن چیره گردد دردمندی

    فرود آید سهی سرو از بلندی

    نشاید کرد خود را چاره کار

    که بیمار است رای مرد بیمار

    سخن در تندرستی تندرست است

    که در سستی همه تدبیر سست است

    طبیب ار چند گیرد نبض پیوست

    به بیماری به دیگر کس دهد دست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha