چون این سلیمانی رسول القائم بالله امیرالمؤمنین را از بلخ گسیل کرده آمد و از جهت حج و بستگی راه امیر غم نموده بود که جهد کرده آید تا آن راه گشاده شود جوابی رسید که «خلیفه آل بویه را فرمان داد از دارِ خلافت تا راهِ حج آبادان کردند و حوضها راست کردند و مانعی نمانده است، از حضرت مسعودی سالاری محتشم نامزد شود و حاجِّ خراسان و ماوراءالنهر بیایند» مثالها رفت بخراسان بتعجیل ساخته شدن، و مردمان آرزومند خانهٔ خدای عزوجل بودند، خواجه على میکائیل را نامزد کرد بر سالاری حاجّ و او از حد و اندازه بیرون تکلف بر دست گرفت که هم عُدّت و هم نعمت و هم مروت داشت، و دانشمند حسنِ برمکی را نامزد رسولی کرد که رسولیها کرده بود بدو سه دفعت و ببغداد رفته. و بخلیفه و وزیر خلیفه نامهها استادم بپرداخت، و بتاشِ فراش سالار عراق و بطاهر دبیر و دیگران نامهها نبشته شد، یکشنبه هشت روز مانده بود ازین ماه خواجه علی میکائیل خلعتی فاخر پوشید چنانکه {ص۴۵۶} درین خلعت مهد بود و ساختِ زر و غاشیه، و مخاطبه خواجه؛ و «خواجه» سخت بزرگ بودی در آن روزگار، اکنون خواجگی طرح شده است و این ترتیب گذشته است. و یکی حکایت که بنشابور گذشته است از جهت غاشیه بیارم.