کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گه آن آراسته زلفش زره گردد گهی چنبر

    گه آن پیراسته جعدش ببارد مشگ و گه عنبر

    رخی چون نو شکفته گل ، همه گلبن برنگ مل

    همه شمشاد پر سنبل ، همه بیجاده پر شکر

    برو از نیکوئی معنی ، بغمز از جادوئی دعوی

    بچهره حجت مانی ، بخوبی حاجت آزر

    شکفته لاله رخساره ، حجاب لاله جرّاره

    بر از عاج و دل از خاره ، تن از شیرو لب از شکر

    زمن طاعت و زو فرمان ، همو وصل و همو حرمان

    همو درد و همو درمان ، همو دزد و همو داور

    سرشته رویش از رحمت ، همیدون گنج پر نعمت

    رخ از نور و خط از ظلمت ، لب از مرجان دل از مرمر

    سمن بوئی شبه موئی ، بلا جوئی جفا گوئی

    پریزادی پریروئی ، پری چهری پری پیکر

    دل آرامی دل آرائی ، غم انجامی غم افزائی

    نکو نامی نکو رأی ، بحسن اندر جهان سرور

    بپردازی دل از روئی که گاه آمد که حق جوئی

    غزل چندین چرا گوئی ز عشق آن بت دلبر

    ثنا جوی از غزل پاسخ ، کت این هر دو بود فرخ

    غزل بر ماه زیبا رخ ثنا بر شاه نیک اختر

    امیر عادل عالم که جود از کف او قایم

    قوام دولت دائم ، نظام دین پیغبر

    همه کردار او عبرت خرد را حکمتش فکرت

    ملک نصر ملک سیرت ، سپه سالار حق گستر

    نه خشمش را ز کس مانع ، نه رنج کس بدو ضایع

    همی چون زهرۀ طالع بتابد مدحش از دفتر

    چو بیند مر هزاهز را ، نجوید مرد عاجز را

    بسنبد دل مبارز را ، بتیر و نیره و خنجر

    بفخر از خلق بی همتا ، بفضل از خسروان یکتا

    بدل معطی تر از دریا ، بکف کافی تر از کوثر

    خرد را تاج و پیرایه ادب را جوهر و مایه

    بدل با فخر همسایه بهمت با قضا همبر

    بپاکی چون دل بخرد ، تهی از غش بری از بد

    جهان را سایۀ ایزد امید راحت محشر

    نخواهد جز همه رادی ، ازو گیتی بآزادی

    بزرگان را بدو شادی ، بزرگی را بدو مفخر

    بجای جنگ و خونریزش ، چو گردد تیز شبدیزش

    بپیشش گاه آویزش ، چه یکمرد و چه یک لشکر

    فعالش در خور نصرت خصالش زیور دولت

    کمالش دفتر حکمت ، کلامش رشتۀ گوهر

    بساط رادی افکنده ، ز نعمت گیتی آگنده

    شده نامش پراکنده ز چین تا گنگ و تا نیسر

    همش قدر و همش قدرت همش رتبت

    همش رحمت همش خدمت همش منظر همش مخبر

    قضا را عزم او حاجب ، بقا را حزم او خاطب

    بلا را رزم او نائب ، سخا را بزم او افسر

    بحلم احنف ، بتن آرش ، بطبع آب و بخشم آنش

    رهی جوی و رهی برکش رهی دار و رهی پرور

    اساس عدل او محکم ، لباس فضل او معلم

    هنر در فعل او مدغم ، خرد در لفظ او مضمر

    ز غم جودش برات آرد ، سوی مرده حیات آرد

    عدو را کی نجات آرد ز زخمش گر بود عنتر

    جوانمردی ازو حاصل ، خردمندی ازو کامل

    جهانگیری بدو مایل ، جهانداری بدو درخور

    که باید جود را حاتم ، جز او از تخمۀ آدم

    که هر دستش یکی عالم ، هر انگشتش یکی کشور

    ز جودش هر که بشتابد ز گیتی روی برتابد

    بعمر نوح دریابد ز بحر جود او معبر

    بباده افراه و پاداشن نبشته دو خط روشن

    بتیغش بر که : « لاتأمن » بگنجش بر که « لا تحذر »

    ایا هر دشت و هر پشته ، بخون دشمن آغشته

    بفظلت یک سخن گشته ، اگر مؤمن و گر کافر

    ز گنجت زائران قارون ، ز جنگت قلعه ها هامون

    ز جودت بادیه جیحون ، ز خشمت خاره خاکستر

    توئی از مردمان سابق توئی بر میهمان عاشق

    توئی در قولها صادق ، توئی در صدرها مهتر

    دل مدحت سرای تو ، چنان گشت از عطای تو

    که نشاسد سرای تو ، ز کان سیم و کان زر

    خداوندا ! بزی شادان ، برسم و سیرت رادان

    ابا شادی تو آبادان ، بمشکین بادۀ احمر

    بگیر ای شاه آزاده ، ملک طبع و ملک زاده

    ز دست دلبران باده ، بدین هر مزد شهریور

    بمان تا این جهان باقی ، بجای ملک مشتاقی

    ببزم اندر ترا ساقی ، بتی چون لعبت بربر

    بمجلس با خردمندان ، همیشه دو لبت خندان

    دو چشمت سوی دلبندان ، دو گوشت سوی خنیاگر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha