کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فرستاد دریای فضل و هنر

    بدین خشک لب بحری از شعر تر

    روان کرد جویی ز بحر روان

    که دارد همی ز آب کوثر اثر

    روانی لفظ روانبخش او

    ببرد آبروی نسیم سحر

    دل ناتوانم همانا بدید

    فرستاد بهر دل من شکر

    چو بر جانم از فضل زیور نیافت

    بیاراست جانم به فضل درر

    اگر دیدی اشعار جان پرورش

    خضر آب حیوان نجستی دگر

    اگر چه بسی مادر فضل زاد

    به گیتی نیاورد زو به پسر

    چو بر فضل صدگونه برهان نمود

    به برهان شد اندر جهان نامور

    فرستاد بحری که غواص طبع

    برو بر نیارست کردن گذر

    در آن بحر کو گشت غواص، من

    چه به زانکه باشم ازو بر حذر؟

    چو کشتی دانش نباشد مرا

    نیفتم به نادانی اندر خطر

    مسلم شد آن بحر آن را که او

    شناسای بحر است و دانای بر

    جهان هنر دایم‌آباد باد

    از آن معدن فضل و کان هنر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha