شیخ فخرالدین عراقی
قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - ایضاله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فرستاد دریای فضل و هنر بدین خشک لب بحری از شعر تر روان کرد جویی ز بحر روان که دارد همی ز آب کوثر اثر روانی لفظ روانبخش او ببرد آبروی نسیم سحر دل ناتوانم همانا بدید فرستاد بهر دل من شکر چو بر جانم از فضل زیور نیافت بیاراست جانم به فضل درر اگر دیدی اشعار جان پرورش خضر آب حیوان نجستی دگر اگر چه بسی مادر فضل زاد به گیتی نیاورد زو به پسر چو بر فضل صدگونه برهان نمود به برهان شد اندر جهان نامور فرستاد بحری که غواص طبع برو بر نیارست کردن گذر در آن بحر کو گشت غواص، من چه به زانکه باشم ازو بر حذر؟ چو کشتی دانش نباشد مرا نیفتم به نادانی اندر خطر مسلم شد آن بحر آن را که او شناسای بحر است و دانای بر جهان هنر دایم آباد باد از آن معدن فضل و کان هنر شیخ فخرالدین عراقی