به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
دلی کز عشق مفتون نیست یا رب پر ز خونش کن
ز اقلیم محبت خسته و حیران برونش کن
سری کز غمزه لیلی و شت ناگشته سودایی
چون مجنون خوار و سرگردان به صحرای جنونش کن
اگر چون بیستون بار غمت اندر دلی نبود
بسان خیمه بیخانمان و بیستونش کن
نمیگویم شرار عشق خود از سینهام کم کن
چو میخواهی بسوزی هر چه بتوانی فزونش کن
مروت نیست مرغی در قفس عمری بسر بردن
اسیر خویش را گاهی به گلشن رهنمونش کن
هر آن کس از طریق دوستی در منع ما کو شد
چو بخت خویش در چاه ندامت سر نگونش کن
زرنگ زرد و اشک سرخ (صامت) حال او بنگر
ز درد دوری خود از برون سیر درونش کن
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.