کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گریان در آخر شب، چون ابر نوبهاری

    بر خاک نازنینی کردم گذر به زاری

    نزدیک او چو رفتم، خاکش به دیده رفتم

    دیگر ز سر گرفتم آیین سوکواری

    گفتم که : ای گذشته، ما را به غصه هشته

    آه! از کجات پرسم: چونی و در چه کاری؟

    حالم تباه کردی، حال تو چیست گویی؟

    روزم سیاه کردی، شب چون همی گذاری؟

    روحش به راز با من، می‌گفت باز با من:

    کای در وصال و هجران حق تو حق یاری

    از آه سینهٔ تو خبر همیشه دارم

    از آب دیده اکنون پیش آر، تا چه داری؟

    با چشم من چه گویی؟ وز زلف من چه جویی؟

    چشمست و آب حسرت، زلفست و خاک خواری

    گفتم : به هم رسیدن ما را چگونه باشد؟

    گفت : از چگونه بگذر، تا دیده برگماری

    گفتم : ز کار غیبی ما را یکی خبر کن

    گفت : اوحدی، چه گویم؟ آن بدروی که کاری

    زان عمر و زان جوانی آگه شود دل تو

    روزی کزین عمارت بیرون بری عماری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha